..:: http://www.karaj-azad-university.tk ::.. لطفا هر روز از وبسایت دانشگاه دیدن کنید ... لطفا دوستان دانشگاهی خودتون رو از آدرس این وبسایت مطلع کنید …

Friday, December 31, 2004

آخرین اخبار دانشگاه

آقایون و خانم ها حتما در جریان هستند که الآن دو روز هست
!!! که آخرین ورژن سال رو در دانشگاه ما راه اندازی کردند
منظورم همین پارکبان ها هستند که مثلا از ماشین ما دانشجو ها
حفاظت میکنن
جلوی دانشجو ها رو میگیرن و میگن همین الآن 200 تومان باید
.بدی
حرف های ضد و نقیضی شنیده میشه
بعضی ها میگن که آقایان از حراست خود دانشگاه هستند
و بعضی ها هم میگن که دانشگاه با پلیس 110 صحبت کرده
تا 24 ساعته اونجا رو بپان
آخه ضبط دزدی داشتیم ، قالپاق دزدی هم داشتیم اما چند روز
پیش ماشین یکی از بچه ها رو کمپلت بردن
دم دانشگاه یک پراید سفید با تک آژیر گردون به رنگ آبی
گذاشتن تا به محض دزدی ، دزد رو بگیرن
خوب تا به اینجاش خوبه ولی چند مورد هست که باید بگم
یکی اینکه چرا پارکینگ دانشگاه رو اینقدر کوچیک و دور
از در ساختن که دانشجو ها نتونن استفاده کنن
الحمد لالله که دانشگاهمون کلی جا هم داشت و هنوزم داره
این همه بیابون خوب میرفتید یک جای دیگه و بزرگتر می ساختید
مورد بعدی اینه که ما با کل طرح جدید مشکلی نداریم اما
میخوام بدونم که یک دانشجو روزی 200 تومان رو از کجاش
باید در بیاره و بده که من حساب کردم سر ماه اگر یک دانشجو
حتی فقط اگر 4 روز بیاد دانشگاه باید 3200 تومان بده که در
کل سال تحصیلی میشه 28800 تومان که برابر هزینه یک
درس 3 واحده هست
در آخر باید به برخورد خودم با یکی از این آقایون اشاره کنم
از ساختمان 10 الف اومدیم بیرون وقتی که کلاس تموم شد
خوشحال و خندان داشتیم می آمدیم سمت ماشین که کنار بولوار
مؤذن پارک کرده بودم
که یهو یک آقایی که باطوم داشت اومد گفت صبح قبض نگرفتی
گفتم قبض چی؟
گفت: برای پارک
گفتم من که صبح اوومدم شما اینجا نبودی پس کجا بودی و الآن
اومدی چی می خوای؟
گفت من همش دارم تو این راسته کشیک میدم ( آره جون عمش) حالا
از ای قضیه بگذریم
گیر داد که 200 تومان بده
گفتم نمیدم من دارم میرم نیومدم که پارک کنم
گفت: یعنی تو هیچ وقت دیگه اینجا کار نداری و پارک نمی کنی
گفتم نه دیگه نمیکنم ، من دانشجو هستم 200 تومان روزی رو از
کجا بیارم به شما بدم
که گفت باشه دیگه... یکی دیگه از بچه ها هم هیمن رو بهم گفت اما
بعد از ظهر اومد دوباره پارک کرد منم یک خط با کلید کشیدم رو ماشینش
وقتی اومد گفت کار کی بوده بهش گفتم نمیدونم
اونم 400 تومان از جیبش در آورد و بهم داد تا مراقب ماشینش باشم
داشت به در می گفت تا دیوار بشنوه... منظورش این بود که اگر دفعه
بعدی ماشینم رو اونجا بگذارم میاد و ترتیب ماشینم رو میده
منم فقط بهش گفتم که شما کار زشتی کردی
بعد شماره ماشینم رو یادداشت کرد و ما رفتیم
حالا من میخوام بدونم شما ماشینتون رو دست همچین آدم هایی میسپارین؟
لطفا همه برید به امور دانشجویی یا هر جایی که به حرفتون گوش کنن اعتراض کنید
نه این که این طرح رو بر دارن
هزینه اوون رو در حد 50 تومان بکنن

خاطرات آقای بغدادی

قسمت اول
همیشه نوشتن سخته، بخصوص اگه بخواهی در مورد یه دوره ای از زندگیت بنویسی که برات خیلی ارزشمند بوده و الان اون لحظات رو از دست دادی، دورانی که ازش کلی خاطره داری؛ چه بد و چه خوب
یادش بخیر، انگار همین دیروز بود که اسمم رو تو روزنامه دیدم. سرخیابون امیری کرج، دکه روزنامه فروشی پایین خیابون. فکر کنم ساعت 9 یا 10 صبح بود. راستش زیاد خوشحال نشدم چون تقریبا از آزاد مطمئن بودم
روز ثبت نام امدم دانشگاه و همون مراحلی رو طی کردم که همگی هم گذروندن.اولین خاطره مربوط به همون روز ثبت نام میشه که زیاد هم خوب نیست. نمی دونم چرا و به چه علت، وقتی که رفتم گزینش برام نوشتن " عدم تحویل کارت دانشجویی!!!!!" البته اون موقع معنیش رو نفمیدم تا یکی دو هفته بعد از شروع کلاسها که اسمم رو زدن رو
... بورد گروه صنایع و بقیه حرفا
خلاصه شروع دانشگاه با یه خاطره بد. اولین روز دانشگاه و اولین درس با استاد قهرمانی که شیمی عمومی درس می داد. اولین کلاس فقط چند لحظه تشکیل شد و به درس و اینا نرسید. دومین کلاس که تو همون روز تشکیل شد، کلاس پر بحث تنظیم خانواده بود که اولین جلسه با حضور دکتر عقلایی تشکیل شد، که خوشبختانه از جلسه بعدی دکتر شیرازپور اومد و همون کلاس معروف شروع شد.کلاسی که لحظه لحظه اش پر از خنده و شیطنت بود، با یه استاد مجرد و ... . فکر کنم از
پسرای ورودی 79 دانشکده فنی کسی نباشه که یه خاطره از شیراز پور نداشته باشه، یه کلاس پربار با کارائی 100%. برای بچه هایی که دوست دارن از دکتر شیرازپور خبر
بگیرن،بگم که ایشون بالاخره ازدواج کرد
( و الان هم فکر کنم یه پسر داره ( البته فکر کنم که پسر بود
اون ترم کلاس خانم مزدرانی هم بود. کلاس ریاضی پیش دانشگاهیه خاله مریم!! با خاطرات خودش. کلاسی که برای اولین بار به طور مختلط با خانوم ها تجربه کردیم. خنده دار بود. روزای اول هیچ کس به این شرایط عادت نداشت و بچه ها خوب بلد نبودن با هم چه طور برخورد کنن. تو همین کلاس بود که با خانوم م. ح، ف. ف، س. د، ن. ا، و بقیه آشنا شدم و با یکی دوتا از اقایون گل که تا اخر هم دوستای خوبی برام بودن. یادش بخیر همون جلسات اول بود که یکی از فامیلهای خانوم ن. ا رو پیدا کردم و به خودش معرفی کردم؛ خیلی جالب بود. چه کلاسی بود کلاس ریاضی پیش؛ به قول خانوم م. ح، امتحان نیم ترمی که نتونستیم کنسل کنیم و امتحان پایان ترمی که توی یه روز برفی برگزار شد، اونم با یک ساعت تاخیر. گفتم برف، روزای برفی دانشگاه چه صفایی داشت. حیف که هیچ کدوم از این روزا یه برف بازی حسابی با بچه ها نکردم چون فکر می کردم خیلی زشته، همه میگن ببین طرف چقدر ادم سبکیه!!!!!!!! دوست دارم یه روز همه فارغ از این قید و بندهایی بشیم که برای خودمون درست کردیم
این خاطره ادامه دارد

Monday, December 27, 2004

حرف آخر

الآن چند وقتی هست که گروه عمران با کمک انجمن خوبی که داره سعی در انجام حرکت های دانشجویی کرده
و تا به امروزیک سمینار هم داشتیم و یک بازدید دانشجویی هم بچه ها رفتن که از دو تصفیه خانه بازدید کردن
البته از ما که گذشت و ما رو که نبردن تصفیه خانه اما اون زمان خوب یادمه که استاد معاف اون موقع هم نهایت
تلاش خودشو کرده بود اما چون انجمن نداشتیم کسی تره هم برامون خورد نکرد
به هر حال این همه حرف رو زدم که بگم انشاالله هر وقت که تونستم گزارش بازدید و گزارش سمینار رو در
اختیار همه دانشجویان عمران میگذارم
مطلب بعدی درباره آقای رضا صفارپور هست که برامون خاطراتشون رو فرستادن که بعد از خاطرات آقای بغدادی در وبلاگ قرار میدیم و بعد نوبت میرسه به آقای منصور نیک صفتی که ایشون هم برای ما خاطراتشون رو فرستادن
دیگه زیاد حرف نزنم ولی بعد از این مطالب میخوام صحبت های یک دانشجو رو بنویسم که ترجیح داده اسمش برده نشه

سالن دکتر جاسبی


این عکس و عکس بعدی مربوط به مراسم ولادت امام رضا(ع) هست که در بزرگترین سالن دانشگاه برگزارشد
بله اینجا سالن دکتر جاسبی هست اگر شما هم اونجا بودید لذت میبردید چون مراسم سرگرم کننده و خنده داری بود
در آخر هم از دانشجویان منتخب تشکر شد و به دانشجو ها هدایایی هم دادند
!اما بخش مارمولکش چیز دیگه ای بوداااااااااااااااا نه؟

درد دل یک دانشجو

از همه اجازه میخوام که قسمت آخر رو به نام درد دل یک دانشجو معرفی کنم
با خانم م.ح که مکاتبه می کردم همیشه ناراحت بودن که چرا تو این چند سال هیچ کس نتونسته جشن فارغ التحصیلی بگیره و در حال حاضر هم کسی به فکر این قضیه نیست
وخانم م.ح این رو در آخر خاطراتشون به عنوان درد دل نوشتن
هنوزم اگه کسی حال داره دنبال کار جشن فارغ التحصیلی رو بگیره بدونه بچه های کامپیوتر همکاری می کنن. چون دکتر حاجی خانی
گفتن همه بچه های فنی فقط می تونن باهم یک جشن بگیرن پس از هر گروهی باید کسی باشه که مسئولیت رو بپذیره. در ضمن دانشگاه لباس و سالن هم در اختیارمون میذاره - البته بر اساس صحبتهایی که بچه های انجمن صنایع با مسئولین داشتن

پایان
عزیزان باید بگم که این جشن فارغ التحصیلی خودتون هست
آخه تا کی میخواین بشینید...اگر فکر میکنید دانشگاه برای شما کاری میکنه اشتباه کردید
من الآن چند وقته میخوام وبلاگ رو از طریق دانشگاه معرفی کنم و آقایون دارن فقط سنگ جلوی پای من و انجمن علمی عمران میندازن
اینطور که به بچه های انجمن گفتن اجازه نداریم وبلاگ رو رسمی کنیم
حالا اگر شما فکر میکنید که آقایون میان میگن به به چه آقایی چه خانمی بفرمایید اینم جشن فارغ التحصیلیتون
اشتباه میکنید
برید و حق خودتون رو بگیرید
اگر کسی از میان شما بیاد و با انجمن گروه های مختلف هماهنگ کنه تا در یک روز خاص جشنی رو بگیرید خیلی خوبه
حالا اینم از ما گفتن بود هر کسی هر گلی میزنه به سر خودش و همدانشگاهی هاش میزنه