..:: http://www.karaj-azad-university.tk ::.. لطفا هر روز از وبسایت دانشگاه دیدن کنید ... لطفا دوستان دانشگاهی خودتون رو از آدرس این وبسایت مطلع کنید …

Friday, April 22, 2005

مجمع عمومی میکروبیولوژی


و این عکس که مهمترین قسمت و انگیزه من برای آپدیت امروز هست
خب این عکس رو گرفتم تا خبرش رو بنویسم تا دانشجوهای میکروبیولوژی فکر نکنن که اینجا به اونها اهمیت نمیدیم
به هر حال همینطور که توی عکس هم پیداست
نخستین جلسه مجمع عمومی انجمن علمی میکروبیولوژی قرار هست برگزار بشه
زمان: چهار شنبه 7/2/84 ساعت 12 الی 14 در سالن شهید باهنر

Thursday, April 21, 2005

آخرین اخبار دانشگاه


سلام ، سلام به دانشجوها و حتی فارغ التحصیلان دانشگاهمون
چون وبلاگ من بیننده فارغ التحصیل هم زیاد داره لازم دیدم یه سلام ویژه به این عزیزان هم بدم
خب می پرسید چه خبر شده؟
جواب: بیا اینم جواب ، اون بالا عکسش رو می بینید
دکتر احمدی نژاد ، شهردار محترم تهران می خوان ما رو سرافراز کنن
و به کلبه حقیرانه ما تشریف بیارن
:حالا می پرسید
کِی؟ کجا؟ چرا؟
ناراحت نباشید ، اینا همش جواب داره
شنبه 3/2/84 ، ساعت 15 الی 17 در سالن اجتماعات دکتر جاسبی
و اما چراش رو که همه می دونید ، اون گوشه کوچیک نوشته جنبش انتخاب نهم
نیست دمه انتخاباتیم ، واسه اوونه
چون قضیه جنبشیه ، شما هم بجنبونید و برید
راستی یه چیز دیگه هم هست ، اونجا نوشته ، همراه با پرسش و پاسخ
مثل این مهمونی ها که می نویسن همراه با شام و دسر و مراسم
اینجا هم نوشته همراه با پرسش و پاسخ
امروز داشتن اسم می نوشتن برای مراسم ، اونایی که می خواستن برن بر خلاف همه سمینار ها که تا به حال ما شاهدش بویم باید اسمشون رو هم بنویسن و جالب تر از اون اینه که دانشجوها باید شماره تلفن هم می دادن
!!اگه گفتین چرا؟
اصلا هر چه ، به ما چه که چرا؟
اینا رو می دونم چون دوست نزدیک من ، محمد ، مامور این کار شده بود
بچه با عشقیه خدائیش ، وقتی گفتم چرا شماره تلفن باید بدیم؟ گفت: چه بدونم
به من گفتن از اینایی که اسم می نویسی باید شماره تلفن هم بگیری
به هر حال هرکی که اسم نوشته و می خواد بره ، بره اما مواظب حرف دهنش باشه
!!!چون به هر حال در حضور شخصیت مهمی قرار داریم
!!!البته ما دانشجوهای خوب و فهیم و مهمان نوازی داریم ، اینطور نیست مگه؟

Monday, April 18, 2005

چند مطلب خواندنی

باز هم سلام ، سلام به همه دوستان دانشجوی همدانشگاهی
چند مطلب هست که امروز باید بگم
اولین مورد مربوط به نظرسنجی وبلاگ هست که من این قسمت رو برای ارتباط بیشتر و بهره بردن از نظرات شما تاسیس کردم و در حال حاضر با موضوع ، آيا با ايجاد قسمت آشنايي با دانشجويان موافق بوديد يا هستيد؟ ، در حال جریان هست که متاسفانه با استقبال خوبی رو برو نشده
من نمی دونم ، نظر معمولی که نمی دید ، چون اکثرا حسش رو ندارید
اما این نظرسنجی که کاری نداره و بسیار ساده هست
کافی هست که گزینه مورد نظرتون رو انتخاب کنید و بعد روی کلید ارسال نظر کلیک کنید ، روش کار به همین راحتی هست
مورد بعدی خاطرات آقای نیک صفتی هست که قسمت آخرش رو در زیر می خونید
اما مورد سوم که یک موضوع بسیار جالب هست و این چند روزه سوژه دانشگاه شده و هر جا می شینی ازش حرفی به میون میاد و مخصوصا برای دانشجویانی که ماشین میارن بیشتر محسوس بوده و اون چیزی نیست بجز دکه کذائی بازرسی در خیابان دانشگاه
ما که اخبار ضدونقیضی می شنویم ولی از اصل جریان خبر درستی نداریم
!!!شما دارید؟؟
پس بیایید اینجا تو قسمت نظر دهی ، چیزایی رو که می دونید یا شنیدید بگید
و مورد آخر اینه که به گالری عکس هم سر بزنید چون عکس های جدید رسید و یه عذر خواهی هم از عزیزانی می کنم که هنوز وقت نکردم و موفق به درست کردن کارت معرفی شون نشدم تا در قسمت آشنایی با دانشجویان کارتشون رو قرار بدم
اما بزودی این کار رو خواهم کرد
روز و شب همگی شما خوش تا اینکه خودم دوباره بیام و آپدیت کنم
اگر کسی خاطره ای چیزی داره برای من ارسال کنه تا با نام خودش نوشته بشه

خاطرات آقای نیک صفتی

(قسمت دوم ( آخر
گفتم استاد شاغليم ، وقت آمدن به كلاس رو نداريم. استاد در حالي كه مي خنديد نزديك به 6 بار من رو با اسم دوستم خطاب كرد و گفت كه جلسه بعدي بيا غيبتت رو درست كنم. تازه آنوقت بود كه فهميدم چه دسته گلي به آب دادم. از جلسه بعدي دوستم خودش منظم سر كلاس استاد مي رفت. به هر حال ترم تمام شد و وقت امتحانات رسيد. سر جلسه امتحان از دوست من تقلب گرفتن و آقاي نجفي ( خدا رحمتش كنه ) دستور داد كه توي كارنامه براش 0.25 ثبت كنند. حالا روز انتخاب واحد ترم 6 بود من و دوستم هر دو درس مدار را با هم انتخاب كرديم. اولين جلسه درس مدار فرا رسيد و دوست من مثل هميشه دانشگاه نيامده بود. من به تنهايي رفتم سر كلاس. از بچه هاي ورودي ما كسي سر كلاس نبود. بچه ها يا فارغ التحصيل شده بودن يا اينكه اين درس رو پاس كرده بودن. من رفتم و رديف دوم كلاس نشستم. وقتي استاد رو ديدم ديگه نمي توانستم نفس بكشم
آقاي جعفرنژاد !!! استاد نگاهي به من كرد و گفت شما امتحان هم دادي. گفتم نه استاد. آقا جعفرنژاد كمي فكر كرد و شروع كرد به درس دادن. جلسه اول كلاس به خير و خوشي تمام شد ولي جلسه دوم !!! وقتي استاد به اسم رسيد و آن رو خواند كمي به من نگاه كرد و دوباره گفت شما امتحان هم دادي. من كه ديگه كم آورده بودم و مي دانستم كه از جلسه بعدي دوستم هم مياد گفتم استاد حقيقتش اينكه ما ترم پيش براي يكي از بچه ها سر كلاس شما مي خواستيم حاظر بزنيم ولي شما آخرش هم براش غيبت زديد. اين رو كه گفتم بچه ها به همراه استاد زدن زير خنده . وقتي كه كلاس تمام شد بيرون فني منتظر آقاي جعفرنژاد ماندم . تا استاد من رو ديد زد زير خنده و گفت كه اشكالي نداره ولي چرا جلوي بچه ها اينها رو گفتي. توي دلم با خودم گفتم استاد شما دو جلسه كلاس كه گذشت من رو بيچاره كرديد خوب چه انتظاري داشتيد. از جلسه بعدي استاد وقتي كه به اسم من مي رسيد فقط مي خنديد و من مي فهميدم كه بايد بگم حاظر
منصور نيك صفتي